گیلان جان دوس دارم من تِه باهارا

 

 

 

 


 

 

تِــه اون سیفید گـــول ِ آلــوچه دارا

 

 

 

 

 

تِـه واشکافته گـولان ِ سورخ و زردا


 

 

 

تِـــه صــئرا و تِـــه جنگل تِـــه رووارا


 

 

 

تِـــه خوررم مَــــردومـان ِ پــور صفایا


 

 

 

تِــه گیـــل ودیلم و تــالش بـرارا


 

 

 

اوشانی کی بوخوردید خون ِ دیلان

 

 


بیدینید سال بسال ، تـا تِـه بـاهـارا

 

 

 

 

 

 

 

گیلان جان ، باستانی اوستان ِمن


گـیلانــی یــــاد داره ، تِــه ایفتخـارا

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 20 اسفند 1393برچسب:, | 15:38 | نویسنده : مهدیزاده |

بازی «آهو چره» نیز تا حدود بیست سال پیش در منطقه شرق گیلان در شمار بازیها و نمایشهای مقدّمۀ نوروز انجام می شد. گروه «آهو چره» سه نفر بودند، بازیگر «آهو»، «شعر خوان» و «توبره کش».

محور بازی «آهو» بود.

با وسایل مختلف چیزی شبیه کلّۀ آهو یا بز درست می کردند، برایش شاخ می گذاشتند، گل و سبزه به شاخش می زدند، با مهرۀ شیشه ای برایش چشم می گذاشتند، زنگوله به آن می آویختند و آن را بر سر چوبی قرار می دادند.

بازیگر آهو، گونی یا کیسه ای پارچه ای روی سر خود می کشید، به طوری که تمام بدنش را می پوشانید و از داخل آن چوبی را که کلّۀ آهو بر سر آن قرار داشت به دست می گرفت، چنانکه به هیأت حیوانی در می آمد و با آن چوب می توانست سر خود را حرکت بدهد.

نفر دوم گروه شعرهایی می خواند و هنگام خواندن شعر، با چوبی که در دست داشت نمایش را هدایت می کرد. نفر سوم «توبره کش» بود. هر سه با هم کوچه به کوچه به خانه های ده می رفتند، بازی «آهو چره» را اجرا می کردند، شعر می خواندند و از هر خانه چیزی می گرفتند.

آهو چره، آهو چره، ببین چقد خوب می چره، (آهو می چرد، آهو می چرد. ببین چقدر خوب می چرد)

م آهو از باغ آمده، چریده و چاق آمده/ م آهو مرغانه خوره، صد تا به کمتر نخوره

(آهوی من از باغ آمده، چریده و چاق آمده، آهوی من تخم مرغ می خورد، از صد تا کمتر نمی خورد.)

به اینجا که می رسید، آهو غش می کرد و تا تخم مرغ یا چیز دیگری از صاحبخانه نمی گرفت، حالش به جا نمی آمد. بعد از خواندن هر بند، همان قسمت اول (آهو چره، آهو چره، ببین چقدر خوب می چره) به صورت واگرد (ترجیع بند) تکرار می شد و سپس خواننده بند دیگری را شروع می کرد. به این ترتیب به همۀ خانه های ده می رفتند و از هر خانه چیزهایی مثل برنج و تخم مرغ و شیرینی می گرفتند. گروه «آهو چره» کارشان را از غروب آغاز می کردند و چند روستا و آبادی نزدیک را می گردیدند.

«آهو چره» با هر یک از دو گونه نمایشی «عروس گوله» و «تکم» وجوه مشابهی داشت.

بازی «آهو چره» از شرقیترین نقاط گیلان تا حدود تنکابن و روستاهای اطراف آن معمول بود و امروز نیز کم و بیش معمول است.

باید توجه داشت که در محدودۀ رواج «آهو چره»، رسم نمایش «عروس گوله»، با عنوان «پیر بابو» شناخه می شود، و ایفاگر «پیر بابو»  خود را با تنپوش پوستی به هیئتی همانند یک بز کوهی در می آورد.

وسیلۀ اصلی این بازی، یعنی «کلّۀ آهو»، گونه ای عروسک نمایشی است و از جهات مختلف از جمله نوع حیوانی که عروسک به شکل آن ساخته شده نظیر بز، فن حرکت دادن عروسک(توسّط چوبی که عروسک بر سر آن قرار دارد)، و زمان و شیوۀ اجرای بازی، تا حدّ زیادی به «تکم» همانندی دارد.

لازم به ذکر است که این آیین در تاریخ بیست و پنجم خرداد ماه نود بشماره ۲۳۷ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است .


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 20 اسفند 1393برچسب:, | 15:36 | نویسنده : مهدیزاده |

 

 

برگزاری این مراسم در فاصله بین دو زمان کهنه و نو بود. در زمانی که دورۀ کهنه به پایان می‏رسید و زمان نو در پیش بود، مردم با برگزاری آداب و مراسم ویژه‏ای به استقبال نوروز می‏رفتند و همگام با طبیعت آرزوی بهروزی و سلامتی می‏کردند و برای حیاتی نو و تولدی دیگر آماده می‏شدند و با نوروز خوانی و بسیاری از آداب و سنن دیگر از نوروز خجسته و میمون استقبال می‏کردند.

١- عروس گوله‌ی(̉arus guley ): عروس گوله‌ی یک آیین نمایشی است که تا حدود چهل- پنجاه سال قبل، پیش از نوروز، برگزار می‌شد. امروزه این آیین نمایشی سراسر شاد، به لحاظ توسعه و نفوذ رسانه‌های جمعی و گسترش راه‌های ارتباطی، در دورترین آبادی‌های گیلان هم اجرا نمی‌شود. زمان برگزاری مراسم عروس گوله‌ی حدود نیمۀ دوم اسفند ماه بود. گروه نمایش پس از غروب آفتاب خانه به خانه راه می‌افتادند و در حیاط و فضای جلوی خانه برنامۀ عروس گوله‌ی را اجرا می‌کردند. بازیگران اصلی این نمایش چهار نفر بودند که با ساز زن و نقاره چی و کولبارچی و سرخوان، تعدادشان به هفت نفر می‌رسید. سرخوان، خواننده شعر عروس گوله‌ی بود و چهار بازیگر اصلی نمایش عبارت بودند از: غول، پیر بابو، عروس گولی و ینگه و مراقب عروس گوله‌ی.

١- غول: غول به باور مردم گیلان، موجودی افسانه‌ای، درشت پیکر و ساده لوح بود. در این نمایش چهرۀ مرد جوان تنومندی را با زغال یا دوده سیاه می‌کردند، دو شاخ گاو برسرش می‌گذاشتند، دمی از جارو برای او درست می‌کردند، دسته‏ای از ساقه و پوشال خشکیدۀ برنج (کولوشkuluš) به دست او می‏دادند و چند زنگ بزرگ آفتابه‏ای و زنگوله نیز بر کمر، پا و لباسش می‏آویختند و گاه دسته‏های بزرگ ساقه و پوشال خشکیدۀ برنج را برشکم و سینۀ او می‏بستند و او را به شکل و قامتی وحشتناک و مضحک در می‏آوردند و آمادۀ اجرای نقش می‏کردند.

 ٢- پیر بابو: چهرۀ بازیگر پیر بابو(pir bâbu) را هم با زغال سیاه می‌کردند و کلاه قیفی بر سرش می‌گذاشتند و ریش و سبیلی از دم اسب برای او درست می‌کردند. پیر بابو لباسی کهنه و مندرس بر تن می‌کرد و یک چوبدستی برای دور کردن غول از اطراف عروس گوله‌ی در دست داشت.

 ٣- ناز خانم یا عروس گوله‌ی: نقش عروس گوله‌ی را هم پسر جوان یا نوجوانی بازی می‏کرد که لباس محلی بر تن داشت و کمی خود را با وسایل آرایش سنتی، بزک کرده بود. او گاه زنگ‌هایی برای نواختن به هنگام رقصیدن در دست می‏گرفت.

 ۴- ینگه: ینگه عروس هم پسر جوان یا نوجوانی بود با لباس و آرایش محلی و متفاوت با عروس.

  ۵-کولبارچی: یک نفر کیسه‌ای بر پشت گرفته ، همه جا با گروه همراه بود. پس از پایان نمایش کولبارچی، تخم مرغ، برنج و سایر مواد غذایی و هدایایی را که صاحب‌خانه می‌داد، درون کیسه‏اش می‏گذاشت و به دنبال گروه حرکت می‏کرد. داستان این نمایش مبارزۀ غول و پیر بابو بود. غول می‌خواست عروس را برباید و پیر بابو مانع می‏شدکه غول به عروس او دست یابد. این مبارزه و کشمکش مدتی به طول می‌انجامید و سرانجام غول فرار را بر قرار ترجیح می‏داد. شعر عروس گولی بسیار ساده، طنز و گاهی هجوآمیز بود. این نمایش با رقص و شعر و شوخی سبب خنداندن و شادی مردم می‏شد. و مردم نیز به نوعی با واگویه کردن و دست زدن در نمایش شرکت می‌کردند.

 ٢- نوروزی خوانی: یک هفته مانده به شب عید، چند نفر شب هنگام فانوس به دست می‌گرفتند و دو چوب برداشته به هم می‌کوبیدند و به حیاط خانه مردم می‌رفتند. به در هر خانه‏ای که می‌رسیدند اجازه نوروزخوانی می‌گرفتند و این شعر را می‏خواندند: “در اول عرض من باشد سلامی تو ای آقای من، خوش فکر عالی بده اِذنی بخوانیم چند کلامی” و اگر صاحب خانه مشکلی نداشت، مثلاً کسی از اعضای خانواده او در آن سال فوت نکرده بود، یا بیمار در خانه نداشت، به آنها اجازه می داد. نوروزی خوان‌ها نیز اشعاری را در مدح ائمۀ اطهار(ع) می‌خواندند، بعد از آن صاحب خانه هدیه‌ای مثل پول، برنج یا تخم مرغ به آنها می‌داد. آنگاه نوروزی خوان‌ها از حیاط خانه به خانه بعدی می‌رفتند و این کار در تمام محل اجرا می‏شد. نوروزی خوان‌ها معمولاً بعد از اجرای مراسم به صاحب‌خانه، یک شاخه شمشاد به عنوان نماد سبزی و نیک‌بختی، هدیه می‌دادند و اگر صاحب‌خانه در خانه حضور نداشت، شاخه شمشاد را بریکی از ستون‌های ایوان خانه نصب می‌کردند. 

 

تیرما سیزه

 

 

 

تیرماسیزه یا تیرماسینزه یکی از آیین های سنتی شرق گیلان و مازندران است که مبتنی بر گاه‌شماری محلی این مناطق می‌باشد و ریشه در جشن باستانی تیرگان دارد. در واقع تقویم های محلی امروز گیلان و مازندران این رسم را همچون میراثی از گاهشماری کهن ایرانی در خود نگه داشته است. این جشن در فرایند تغییراتی که در نگه داشتن زمان در دوره های مختلف در این یا آن بخش از حوزه های فرهنگ ایرانی روی داده، تحول یافته است. از این گونه بود جشن مهرگان که در مهرروز (١۶مهر) برگزار می‌شد و جشن تیرگان در تیر روز (١٣تیر) انجام می‌گرفت و با نام “جشن آب ریزان” در نقاط مختلف گیلان وجود داشت.

این جشن در گیلان به نام “تیرما سینزه” در سیزدهم تیرماه محلی (دیلمی یا طبری) باقی مانده است. تیرما سیزه مانند بسیاری از آیین ها و مراسم سنتی تا حدود چند دهه پیش در سرزمین ما رایج بود. این رسم علاوه بر گیلان و مازندران در برخی روستاها و نواحی کوهپایه ای جنوبی البرز که در ارتباط فرهنگی و اقتصادی با شمال قرار داشتند نیز معمول بود. دو رسم اصلی در جشن تیرما سیزه یکی “فال گیری” و دیگری “لال شوش زنی” است. البته شکل انجام آن در نقاط مختلف متفاوت می‌باشد. در این شب معمولا اهالی ده برای فال گرفتن در یکی از خانه ها جمع می‌شدند فال گرفتن معمولا بر عهده کسی بود که دوبیتی های محلی را در خاطر داشت و به اصطلاح “طبری خان” یا “امیری خان” خوانده می‌شد. استاد فال گیر ظرفی پر از آب را در پیش روی می‌نهاد و هر یک از افراد به نیت فال نشانه‌ای از خود مثل مهره انگشتری، دگمه، سنجاق و مانند آنها را در ظرف می‌انداخت. استاد وقتی دوبیتی می‌خواند نشانه ای از ظرف بیرون می‌آورد و تعبیر آن دو بیت جواب فال صاحب آن نشانه بود. رسم دیگر در تیرماسیزه “لال شوش زنی” است. “شوش” به معنی “ترکه” است. در این شب معمولاً بزرگتر خانواده بی آنکه سخن بگوید ترکه ای را به آرامی بر بدن اهل خانه، دام‌ها در و دیوار و انبار اذوغه و چیزهای دیگر می‌زد تا موجب برکت شود. دامداران کوه نشین گیلان هرساله این رسم را با علاقه خاصی برگزار می‌کردند. جشن تیرماسیزه را بصورتی می‌توان با جشن یلدا مقایسه کرد بخصوص از نظر تفأل از کتاب حافظ در شب یلدا که می‌تواند اقتباسی از تفأل تیرگان باشد. جشن تیرما سیزه از چند جهت دیگر هم با مراسم شب یلدا مشابهت دارد. یکی اینکه هر دو رسم در شب برگزار می شود. دیگر اینکه گردهمایی همسایگان در یک خانه و پذیرایی صاحب خانه از آنان با میوه و آجیل است که به اصطلاح محلی به آن “شب چره” می‌گفتند. مهم تر از همه تفأل خواندن شعر و تشخیص خیر و شر با برداشت مفهوم آن است. نحوه تفآل تیرماسیزه به این صورت بود که ظرفی مسی را که معمولاً آفتابه یا چیری بود در وسط اتاق می گذاشتند و تا نیمه آن را آب می ریختند. هر یک از حاضران نشانه ای در آب می انداختند. فال گیر دو بیتی های چندی را به طبری می خواند و کنار ظرف می نشست درحالیکه طبری خان دو بیتی را می خواند دختر کم سن و سال(نابالغ) به درون ظرف دست می برد و نشانی را بیرون می آورد. مفهوم دو بیتی بیانگر نیکی یا بدی فال بود. فالگیر با برگرداندن نشانه به صاحب آن در واقع مراد صاحب فال را می داد. بیشتر نیت ها نیز محور نامزدی جوانان یا سفر زیارتی میانسالان بود.

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:, | 11:14 | نویسنده : مهدیزاده |

آتش بازان با صورت های سیاه از دوده و زغال، از گروه های پیش نوروزی بودند و از نیمۀ دومِ اسفند ماه، در شهرها و روستاها پیدا می شدند.

آنها دو نفر بودند که گاه با لباس معمولی و کلاهی بوقی و گاه در هیاتِ حاجی فیروزهای تهرانی، هنرنمایی می کردند.

نفر اول که کارِ آتش بازی را انجام می داد، در دستِ چپ ظرفِ حلبیِ نفت و چند میلۀ نازکِ بیست یا بیست و پنج سانتی داشت، بر رویِ هر میله به اندازۀ گردویی متوسط، چون مشعل، کهنه پیچیده شده بود. به او غولِ آتش باز می گفتند ( شاید به خاطرِ چهرۀ سیاه کرده یا بازی کردن با آتش ).

نفرِ دیگر با همان لباس و شمایل، در حالی که دو تکۀ تخته را به هم میکوفت، شادمانه می خواند:

عیارَ آتیش بزام --- میلِ به آتیش دارَم
عیارِ آتش بازم --- میل به آتش دارم

غولِ آتش باز یکی از مشعلک ها را می افروخت و به دهان می برد و خاموش می کرد و یا بر روی زبانش می غلطاند. گاه مقداری نفت در دهان می ریخت و در حالی که آن را با فشار بر روی شعلۀ مشعلک فوت می کرد، شعله های انبوهی پدید می آمورد، بیننده گمان می برد آن شعله ها از دهانِ غول بیرون می جهد.

در شهرِ رشت غولِ آتش باز به درِ خانه ها نمی آمد و بیشتر در جلوی مغازه ها هنرنمایی می کرد و پولِ سیاهی از کاسب کاران می گرفت. هنرنماییِ آتش باز، ویژۀ بازاریان بود.

به هنگامِ پدیدار شدنِ غولِ آتش باز، بچه های محله خبر می شدند، شادمانه می خندیدند و به همان آهنگی که دستیارِ غول آواز می خواند، دست می زدند و دَم می گرفتند:


غولِ بیدین؛ غولِ --- اَنِ کمر بیجیر چوله

غول را ببین، غول را --- پایینِ کمرش، گِل آلود است

آتش باز به این آهنگ و نوا - که بیتی است برگرفته از عروسه گولی و گویا به سببِ شباهتِ غولِ آتش باز با غولِ آن بازیِ نمایشی، بر زبانِ کودکان جاری می شد - تخته هایش را به هم می کوفت و سر و دستی می جنباند و رقصکی می کرد. اما حاجی فیروز خیلی کمتر و به ندرت در گیلان کاربردِ پیش نوروزی داشت و پدیدار می شد.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:, | 11:6 | نویسنده : مهدیزاده |

آینه تکم نمایشی عروسکی است. تکم‌چی‌ها که پیام‌آوران نوروز بودند از اردبیل به نواحی غرب گیلان می‌آمدند و گاهی تا حدود بندرانزلی و رشت نیز می‌رفتند. تکم (عروسک) را به شکل بز و به اندازه حدود دو کف دست انسان از تخته و چوب می‌ساختند بطوری که پاهای آن قابلیت حرکت دادن داشت در دو طرف آن دو آینه کوچک می‌چسباندند و با تکه پارچه‌ها، منجوق‌ها و پرهای رنگین آن را می‌آراستند به این لحاظ آن را آینه تکم می‌نامیدند. تکم بوسیله چوبی به طول حدود نیم متر که به زیرتنه آن متصل بود حرکت داده می‌شد. در این نمایش هماهنگ با ترانه‌هایی که خوانده می‌شد عروسک را به حرکت و رقص درمی‌آورند و عروسک حرکت می‌کرد و برحسب سرعتی که تکم‌چی به آن می‌داد آرامتر یا سریعتر، ایستاده یا نشسته روی تخته گرد قرار می‌گرفت و صدای برخورد آن به تخته با آهنگ ترانه‌ای که خوانده می‌شد هم آهنگ می‌گردید.

به گفته اهالی غرب گیلان "تکم"موجودی افسانه ای است به شکل حیوان از تخته که با پارچه های رنگین و تکه های آینه آن را زیبا می کردند. به نظر اهالی نام آن از " تّکّ  taka"به معنای بز‌نر گرفته شده است و می تواند همان سیاگالش که حافظ حیوانات و دامها است،باشد.تکم چی ها حدود یک ماه قبل از عید در روستاها ظاهر می شدند و از آمدن بهار خبر می دادند.

در قدیم برخی پیکهای نوروز که آنان را «تَکَمْ چی» می نامیدند، با عروسکی به نام «تَکَه1» در روستا می گشتند و با تکان دادن آن، سرودها و ترانه‌هایی در توصیف چهارشنبه سوری و عید نوروز می خوانند.

«تکم چی»ها وقتی که به روستا می آمدند، گویی قاصدی بزرگ بودند از سرزمینهای دور دست که فقط پیام آور نوروز بودند. در آن زمان در هر محلی، «تکم چی»ها را با لباسهای محلی ، که کودکان دور و برشان را گرفته و چشم هایشان را به «تکه» آنها دوخته بودند و به ترانه هایشان گوش می دادند، به چشم می خورد.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 اسفند 1393برچسب:, | 11:5 | نویسنده : مهدیزاده |

نقاره ساز ضربی به صورت طبل دوتایی است که سطح یکی از دیگری کوچکتر است و هر دو به وسیله یک نوازنده با دو چوب نواخته می‌شود.این ابزار موسیقی بومی محلی از دو طبل کاسه مانند درست شده که کاسهٔ بزرگتر صدای «بم» و کاسه کوچک صدای «زیر» می‌دهد. کاسه‌های نقاره را از مس یا سفال درست می‌کنند و روی آن پوست گاو و یا گوسفند می‌کشند.

برای نواختن این ساز معمولاً آن رابر روی پایه‌ای مخصوص سوار می‌کنند، در مجالس خانگی یا مشابه، ساز را بر روی قطعه فرشی قرار می‌دهند و با دو ترکهٔ نازک چوب بر روی آن می‌کوبند.

نقاره یا ناقاره از قدیم در ایران وگیلان بوده ووجه تسمیه محله قدیمی نقارچیان فومن هم بدین مناسبت است. نقاره در اواع واندازه های مختلف وجود دارد که نقاره گیلکی یکی از معروف ترین آنهاست.

نقاره گیلکی از دو کاسهٔ سفالی که یکی کوچکتر از دیگری می‌باشد تشکیل شده، این ساز رو معمولاً با چوب و در موقع لزوم با دست می‌نوازند. انداره این ساز به این صورته که قطر دهانهٔ کوچک معمولاً ۱۶ و دهانهٔ بزرگ ۲۲ سانتیمتره.

نقاره در زمانهای قدیم، هم در مواقع جنگ به کار می‌رفت و هم در مواقع صلح، وهم برای حاکمان ومراسمهای مختلف وبیشتر در نقاره خانه ها اجرا میشد.


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 13 اسفند 1393برچسب:, | 16:6 | نویسنده : مهدیزاده |

اشپل چیست؟
اشپل همان خاویار ماهی سفید می باشد كه كلا" اشپل در گیلان 4 مدل سرو می شود :
1) اشپل را شور می كنند و به صورت خام با پلو كباب همراه مخلفاتی مثل كره محلی ، زیتون ، مغز گردو، باقلا مازندرانی خشك ، ماست چكیده محلی می خورند .
2) همین اشپل شور را درون یک ظرف كوچك مثل نعلبكی می ذارن و بعد از اینكه برنج را آبكش كردند می ذارنش روی برنج و بعد در برنج را م یذارن تا با بخار برنج پخته شه كه البته اینجوری شوری اشپل كمی گرفته و رنگش هم كمی تغییر می كند و به همراه غذا های محلی مثل باقلا قاتوق می خورند.
3) اشپل خام را درون تابه سرخ می كنند و همراه ماهی سرخ شده و یا غذاهای محلی می خورند.
4) كوكوی اشپل ( اشپل کوکو ) درست می كنند و با غذاهای محلی و یا ماهی سرخ شده نوش جان می كنند.

مواد لازم برای 2 نفر :
* اشپل ماهی سفید : 1 عدد
* تخم مرغ : 2 عدد
* سیر : 3 حبه
* برگ سیر خام یا تفت داده : مقداری
* نمك ، فلفل و زردچوبه : مقداری

 کوکوی اشپل


طرز تهیه:

سبزی، پیاز، سیب‌زمینی و سیر را چرخ می‌کنیم.

سپس اشپل ماهی را داخل آن ریخته و له می‌کنیم (می‌توانیم با میکسر همه را میکس کنیم).

سپس نمک و زردچوبه و فلفل را به مواد اضافه کرده و تخم‌مرغ‌ها را در آن می‌شکنیم و خوب هم می‌زنیم.

داخل تابه کمی روغن مخصوص سرخ کردنی می‌ریزیم.

وقتی روغن داغ شد، مایه‌ی کوکو را داخل آن می‌ریزیم و با حرارت ملایم می‌گذاریم بپزد.

وقتی یک طرف کوکو پخت، آن را برش می‌زنیم و برمی‌گردانیم تا روی دیگر آن هم بپزد.

زمان لازم برای پخت این کوکو، نیم ساعت تا چهل دقیقه است.

کوکوی اِشپل

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:, | 15:51 | نویسنده : مهدیزاده |

انزلی:
-------
چند روایت درباره نام انزلی:
۱- انزلی برگرفته از کلمه انزلیج یعنی اسکله ی پهلو گرفتن کشتی ها.
۲- برگرفته از نام قوم انزان که در گذشته در ساحل دریای مازندران می زیستند.
۳- انزل و یا انگر که به معنی لنگر است.
۴- چون کادوسیان, یعنی ساکنان بومی گیلان با پارسیان متحد شدند, به این مناسبت این محل را انشان یا انزان که خاستگاه پارسیان بود نامیدند. در سال ۱۳۱۴ نام شهر را به پهلوی تغییر دادند و در سال ۱۳۵۷ دوباره به انزلی تغییر یافت.

آستارا:
--------
در گذشته چون در منطقه آستار مرداب ها و باتلاق های زیادی بود، کاروان هایی که از آن جا می گذشتند بسیار آهسته و با احتیاط باید از آن منطقه می گذشتند و آن منطقه را آسته رو یا آهسته رو می خواندند, که کم کم به آستارا تبدیل شد.

رشت:
-------
نام قدیم رشت دارالمرز بود. نمیدانم از کی به رشت تغییر یافت. روایتی است که چون این شهر یکی از مراکز بزرگ ابریشم ریسی بود نام رشت که مشتق از ریسیدن و رشتن است روی آن گذاشته شد. به روایتی دیگر کلمه رشت از دوبخش "رش" یا وارش که به معنی باران ریز است و پسوند "ت" که تداوم را می رساند تشکیل شده است و مجموع آن می شود شهر باران های همیشگی. به عقیده دهخدا کلمه رشت به حساب ابجد سال ۹۰۰ هجری می شود و چون شهر در این سال ساخته شده است، آن را رشت نامیدند.

رودسر:
--------
رودسر از شهرهای باستانی ایران است و در دوران باستان کوتم نامیده می شد. عرب ها آن را هوسم می نامیدند. نزدیک به پانصد سال پیش نام شهر به رودسر (کنار رود) تغییر یافت.

صومعه سرا:
--------------
اسم این شهر را برگرفته از عارف بزرگ قرن چهارم و پنجم هجری شیخ عبدالله صومعه ای می دانند که امروزه مزارش در اول جاده صومعه سرا ـ فومن قرار گرفته است. برخی بر این باورند که چون در گذشته های دور در این منطقه گلی به نام (صومعه) وجود داشته و اسم آن از آن جا برگرفته شده است. از آن جا که در زبان گیلکى صومعه سرا را " سوماسرا" تلفظ مى کنند، و با توجه به معنى کلمه "سوما" که زاهد و بى ریا معنى مى دهد، گروهى این مساله را دلیل نام گذارى این منطقه می دانند و البته قرار گرفتن تعداد قابل توجهى امام زاده و مسجد در این منطقه نیز از نکات قابل اشاره در نام گذارى این شهرستان است. (این مطلب تماما از وبلاگ سوما است).

لاهیجان:
----------
لاهیجان یعنی شهر ابریشم . دکتر بهرام فره وشی استاد زبان های باستانی می نویسد: لاه در پارسی میانه به ابریشم اطلاق می شده و در برهان قاطع لاه به معنی پارچه ابریشمی سرخ آمده است. لاهیگان که لاهیجان شده یعنی محلی که در آن جا ابریشم به دست می آید.

لنگرود:
--------
لنگرود که در قدیم بندری آباد بود و چون در رودخانه اش کشتی ها و قایق ها لنگر می انداختند نام "لنگر رود" و بعدها لنگرود را به خود گرفت.


عکس میدان شهدای کلاچای


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 11 اسفند 1393برچسب:, | 18:31 | نویسنده : مهدیزاده |

نجمه زنی سخت کوش و قویی بود که در گیلان زندگی می کرد کس و کاری نداشت وتمام وابستگیش همسرش قاسم بود.ده سال بود که ازدواج کرده بودند اما به قول قدیمیها حاصلی نداشت.
این اواخر صدای قاسم یواش یواش در آمده بود که اولاد میخواهد و وز وز مگس گونه مردم هم مزید بر علت اطرافیان با کلمات و جملات زیر لبی اجاق کور معیوب باید زن بگیرد ووو روح نجمه را میخراشیدن.و نجمه بیچاره اشک قاتق نانش شده بود.هر شب ساعتها با غصه و گریه خلوت میکرد.و آرام خوابش میبرد .
یک شب که خیلی خسته و دلخور بود باران شدیدی هم میبارید شروع به درد دل با خدا کرد.که گناهش چیست چرا بچه ندارد و اینکه اگر قاسم سرش هوو بیاورد خودش را میکشد و خونش گردن خداس .
نجمه لب پنجره خوابش برد در خواب طاووس زیبایی را دید که چشم تاب دیدن زیبایش را نداشت طاووس صدا کرد نجمه نذریی بپز و یک شب فقرا را سیر کن اما غذایی بپز که رویش داشته باشد سبز شده باشد و شیرینی زندگی در آن موج بزند.
تشکیل دهنده اش در خودش باشد .نجمه با تکانی بیدار شد حیرت زده به اطراف نگاه کرد و در عجب خواب تمام روز از فکرش ارامش نداشت .ناگهان از جایش بلند شد رویش ؛مقداری گندم خیس کرد چند روز که جوانه زد حسابی له اش کرد و شیره اش را در دیگ بزرگی ریخت و روی هیزم گذاشت ساعتها هم زد و و گریه را چاشنی شیره اما فکر کرد خیلی شله مواد تشکیل دهنده از خودش باشد،اه یادش آمد مقداری از همان آرد درونش ریخت ساعتها هم میزد و آرزو میکرد .
بیخیال به دور ور تا صبح بالای سرش بود صبح دید درون دیگ مایع سفتی به لطیفی فرنی اما قهوه ای بجا مانده کمی چشید به به شیرین و گوارا فوری درون کاسه ها ریخت و بین همه پخش کردم همه یکصدا میگفتن کامت شیرین نجمه
هفته ها گذشت و نجمه قصه ما باردار شد و تصمیم گرفت اسم کودک چه پسر چه دختر سمن بگذارد .
وغذایش را هم به عنوان نوعی دسر هر سال قبل عید بپزد و پخش کند.اسم غذا را هم سمن یا سمنو گذاشت.وخوشحال سالها زندگی کرد


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 10 اسفند 1393برچسب:, | 14:6 | نویسنده : مهدیزاده |

 

1- یا زمین سَختَه ، پوئَه نِویِشو

(اینجا زمین سفت است، پایه نوک ‌تیز فرو نمی‌رود)

Ya zamin səxtə pua nevişu

این ضرب المثل تالشی را تالش‌ها هنگامی بکار می برند که اگر بخواهند به کسی بگویند: حرفت در اینجا خریدار ندارد. به زبانی دیگرمانند کوبیدن بر آهن سرد است .
«پوئه» پایة چوبی نوک‌تیزی است که برای ساختن پرچین در زمین فرو می‌کنند.

 

2 - کَلاچَه مَزگ هَردَشَه

(مغز کلاغ خورده است )

Kəlaçə məzq hərdəşə

این ضرب المثل تالشی کنایه از پر حرفی و زیاده گویی و پر چانگی فرد است.هنگامی که کسی زیاد حرف می زند وسخنانش برای دیگران خسته کننده است و اجازه صحبت به دیگران نمی دهد این ضرب المثل بر زبان می آید .

 

3 - کَنَه خلی ، باکلِه دَکَرع

در سوراخ کهنه باقلا می کارد

Kənə xıli bakle dəkərı

این ضرب المثل تالشی ، کنایه از تکرار کردن کار گذشته است .هنگامی که کسی کار یا موضوع ناپسند فراموش شده قبلی را دوباره تکرار می کند یا بازگو می کند این ضرب المثل برزبان می آید .( دانه باقلا مازندرانی معمولا آخر پاییز کاشته میشود تا دانه با گذر از سرمای زمستان در بهار به بار نشیند به هر دلیلی اگر باقلا به بار ننشیند ، کاشت دوباره آن در بهار بی فایده وتکرار بی حاصلی است . شاید بدین گونه بوده است که مردمان کهن تالش ، زندگی گیاه با رفتار انسان هارا به صورت یک ضرب المثل پیوند زده اند ).

 

4 - خدا ، خَری شاخ مَده و ماری میجَه

(خدا به خر شاخ ندهد و به مار مژه)

Xıda xəri şax mədə u mari micə

این ضرب المثل تالشی از یک سو کنایه ای است بر آدمهای نادان که اگر سلاحی خطرناک داشته باشند بسیار برای دیگران ،حتی خود ، درد سر آفرین میشوند ودر سوی دیگر تمجیدی است بر پوشیده بودن اسرار از دشمن ، چرا که اگر دشمن ریز وبم ضعف وقوت مارا ببیند آسیب پذیر می شویم .این ضرب المثل تالشی را بار ها از بانوی کهنسالی که روانش شاد باد ودر زندگی خود دارای هَوو (اِوِزنع ) بود ه به رسم گله وشکوه از روزگاریا رقیب همسری وشاید هم دعا شنیده ام .(می گویند :مارها مژه یا دید چشمی ندارندو از دور، نمی توانند چیزی را ببینند و برای شکار کردن نه از چشمان تزئینی خود، بلکه از عضوی حفره مانند در صورتش بهره می برد که مانند دوربین حرارتی، پرتوهای فروسرخ را تشخیص می دهد).

 

5 - برا برا ، تع مع را ، اَز نی تع را

(برادر برادر، تو برای من و من هم برای تو)

 

Bıra bıra tı mıra azni tıra

این ضرب المثل تالشی تاکید به برادری متقابل دارد ومی گوید :شرط برادری این است که تو برای من برادری کنی و من هم برای تو. این ضرب المثل تالشی ، در مواردی کاربرد دارد که یکی برای برادرش گذشت وخوبی می کند اما خوبی وگذشت برادرش را نمی خواهد بپذیرد یا شاید هم نوعی تاکیدبر به داد هم رسیدن است و گوشزدی به دوست ، برادر یا فامیل یا همراه است که هنگامی که من به فریاد تو می رسم تو هم به داد من برس


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 10 اسفند 1393برچسب:, | 13:59 | نویسنده : مهدیزاده |

در جنوب دریای کاسپین در استان گیلان جایی که رودخانه خروشان سپیدرود در بندر کیاشهر به این دریا می پیوندد جنگلی کوچک اما دیدنی خودنمایی می کند. این محدودۀ جنگلی 18 هکتاری، امروزه در داخل شهر ساحلی بندر کیاشهر به پارک جنگلی تبدیل شده است.

این پارک از شمال به اراضی سایت گردشگری ساحل کیاشهر، از جنوب به بافت شهری، از شرق به دهکده ساحلی و از غرب به نهالستان کیاشهر منتهی می شود. عمده پوشش گیاهی این پارک از درختان توسکای ساحلی تشکیل شده است که تقریبا به طور خالص و یکنواخت در سطح پارک در مجاورت جاده و مزارع برنج قرار دارند. در برخی از نقاط آن نیز گیاهان بالا رونده با ساقه های در هم پیچیده ضمن ایجاد زیبایی وحشی، نمایی از جنگل طبیعی و چشم نواز را به وجود آورده است.

قرارگیری پارک جنگلی کیاشهر در کنار مرداب طبیعی، پل چوبی و ساحل دریا منظره ای جذاب و دلپذیر را به وجود آورده است که مسافران و گردشگران می توانند ساعاتی خوش را در آن بگذرانند. این همجواری جنگل، مرداب و دریا مجموعه ای از زیبایی های طبیعی را در این منطقه به وجود آورده است که اگر بگوییم در خاورمیانه بی همتا و در دنیا کم نظیر است سخن به گزاف نگفته ایم. در سال های اخیر لزوم توجه به گردشگری به عنوان صنعتی درآمدزا و سالم اهمیت پارک جنگلی بندر کیاشهر را در استان گیلان بیش از پیش نمایان ساخته است. اهمیتی که پس از به بهره برداری رسیدن پل بزرگ کیاشهر و احیای خط ساحلی دریای کاسپین نمایان تر شده است.

از سال 1382 برنامه ریزی های وسیعی برای ایجاد سایت گردشگری در این منطقه به طور جدی پیگیری شده است. در حال حاضر شهرداری کیاشهر با تهیه طرح جامع ساماندهی پارک ساحلی درصدد است تا این محدوده طبیعی را برای استفاده گردشگران آماده سازد. در این طرح ایجاد ساختمان های اقامتی کوتاه مدت (کمپینگ)، تجهیزات رفاهی، سرویس های بهداشتی، پارکینگ اتومبیل، فضاهای بازی کودکان، ساختمان بازی های رایانه ای، احداث زمین ورزشی روباز، احداث مرکز فرهنگی و سالن اجتماعات از مهمترین تاسیساتی است که برای ساماندهی پارک ساحلی کیاشهر در نظر گرفته شده است.

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:, | 12:47 | نویسنده : مهدیزاده |

بردن کره محلی گوسفند ، گاو و گاومیش به عنوان سوغات به نوبه ی خود ، میان دامداران کوه نشین و یا خانواده های دامدار جلگه گیلان رایج است .

این خانواده ها چنان چه سفری دور یا نزدیک در پیش داشته باشند و بخواهند به خانه ی قوم و خویش خود در شهر وارد شوند ، از چند روز قبل مقدمات تهیه کره را تدارک می بینند .

کره حاصله را بوسیله ی مالش دست به صورت گلوله های بزرگ کروی و بیضی شکل در می آورند که اغلب اثر انگشت سازنده ، بر روی آن مشاهده می شود ، سپس آن را داخل کاغی مومی کرده و می برند که بعد از این آمده مصرف میشود .وحتی در بازار مصرف نیز عرضه میگردد.


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 5 اسفند 1393برچسب:, | 10:55 | نویسنده : مهدیزاده |






 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 4 اسفند 1393برچسب:, | 10:37 | نویسنده : مهدیزاده |

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 4 اسفند 1393برچسب:, | 10:36 | نویسنده : مهدیزاده |

غار تلابون یکی از غارهای استان گیلان است که در یک کیلومتری شرق روستای گورَج از توابع شهرستان املش قرار دارد.

این غار در دامنه پرشیب یک صخره‌ واقع شده و فاصله آن تا قلعه شاه‌نشین گورج که در رأس کوه بنا شده، 200 متر می‌باشد و تا عمق دره، 300 متر فاصله دارد.
دهانه غار تلابن به سوی شمال، ارتفاع آن 3 متر و عرض آن بیش از 1 متر می‌باشد. عمق غار 15 متر است که در انتها به بریدگی صخره‌ای می‌رسد و به نظر می‌رسد این بریدگی افقی، عمق غار را به دو طبقه تقسیم نموده است.
این غار در حال حاضر به عنوان محلی برای نگهداری دام‌های اهالی روستا مورد استفاده قرار می‌گیرد.

در طی زمان‌های مختلف، درون این غار حفاری‌های غیرمجاز صورت گرفته به طوری که در بخش‌هایی از کف غار، به هم ریختگی‌هایی دیده می‌شود.

از آنجا که در دهانه غار آثار استخوان به صورت پراکنده دیده ‌شده، احتمال داده می‌شود که این غار در گذشته‌های دور، سکونتگاه انسان بوده است.
لازم به ذکر است که کلمه «تلا» به معنی کوه سنگی و «بون» به معنای زیر کوه می‌باشد. نام این کوه به صورت «طلابن» نیز نوشته می‌شود.

در بالادست این غار، غار دیگری به نام مگس تله وجود دارد که محل جمع‌آوری زنبور عسل و آشیانه عقاب‌ها بوده است.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 4 اسفند 1393برچسب:, | 10:33 | نویسنده : مهدیزاده |

من بودم وُ برادرم بود و برادر ِ دیگرم شب بود و وقت ِ خواب اما پدر با این که سواد نداشت از ما تکلیف ِ فردا را خواست که نشانش دهیم ما بی آنکه اندیشه کنیم او نمی تواند بفهمد که ما مشق نوشتیم یا نه همگی از ترس گفتیم :ننوشتیم

او با اینکه خسته بود نشست تا ما دور شعاع ِ نور ِ همین چراغ مشق فردا را بنویسیم دفترها را بیرون آوردیم ورق زدیم تا صفحه ای سپید پیدا کنیم وقتی دفترها آماده شد نوبت به مداد رسید برادر بزرگم یک مداد داشت که مغز نداشت برادر دیگرم مداد نداشت من هم همه ی مدادهایم را در مداد بازی باخته بودم پدر نگاهی به ما کرد که چرا نمی نویسیم؟

گفتیم مداد نداریم پدر عصبی شد که چرا مداد نداریم؟ ما در حالی که ترسیده بودیم
لکنت گرفتیم مادر وقتی احوال پریشان ما و عصبیت ِ پدر را دید جلو آمد و پرسید چی شده است؟

ماجرای نداشتن مداد برای مادر گفته شد مادر در حالی که دستی بر سر و روی ما می کشید وُ گفت:  من یک تکه مغز یا زغال مداد در صندوق دارم رفت و در ِ صندوق را باز کرد مغز یا زغال مداد را آورد و آن را در مدادی که مغز نداشت داخل کرد بعد با نخی نوکش را به بدنه ی مداد محکم کرد و آنگاه به ترتیب یکی یکی مشق هایمان را با مشقت نوشتیم و بعد خوابیدیم

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:, | 16:16 | نویسنده : مهدیزاده |


 


 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:, | 18:13 | نویسنده : مهدیزاده |


 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:, | 18:11 | نویسنده : مهدیزاده |

با اینکه قلعه رودخان، مدت ها تخت سلطنت و مرکز حکمرانی حکام گیلانی بیه پس بوده، در متون تاریخی و جغرافیایی گیلان تا قبل از قرن دهم هجری نامی از این قلعه به میان نیامده است. تنها عبدالفتاح فومنی در کتاب تاریخ گیلان (ص183) یک بار از کوه قلعه رودخان یاد می کند و می نویسد: «امیره شاهرخ و کامیاب، پسران امیره سالار و بنی اعمام حسین خان بودند که به دستور حسن خان کهدمی در کوه قلعه رودخان کشته شدند.»

سلاطین اسحاقوند که از سال 550 تا 1002 ه - ق بر قسمت اعظم این مناطق حکمرانی داشته و نسبت خود را به اشکانیان می رساندند، از این قلعه با توجه به موقعیت دفاعی ممتاز و سوق الجیشی آن، به عنوان مقر فرمانروایی خود استفاده کرده و به دفعات در تجدید بنا و مرمت آن همت گماشته اند، به طوری که این قلعه در فاصله سال های 918تا 921 ه - ق به دستور سلطان حسام الدین امیر دباج بن امیر علاء الدین اسحاقی مرمت گردیده و از آن زمان به بعد، به نام "قلعه حسامی" نیز معروف شده است.

هدایت خان حاکم فومن، در سال 1175 ه- ق در زمان قیامش علیه کریم خان زند به تعمیر قلعه رودخان پرداخت و با تجهیز آن به توپ های جنگی، آن را برای دفاع از خود آماده نمود.

دکتر منوچهر ستوده در جلد یک کتاب "از آستارا تا استرآباد" قلعه رودخان را سومین بنا از بناهای عجیب هفتگانه گیلان معرفی کرده و می گوید: «من تاکنون دژی به عظمت و استحکام قلعه رودخان ندیده ام. تنها دژی که می تواند برابر همان قلعه باشد، قلعه اصطخر فارس است. دژهای خراسان و الموت رودبار و طارم زنجان در مقابل این دژ، بسیار کوچک و ناچیزند و شاید مساحت 10 یا 12 دژ، مساوی اراضی قلعه رودخان باشد.»

برای نخستین بار در سال ۱۸۳۰ میلادی آلکساندر شودزکو خچکو محقق لهستانی الاصل هنگام تحقیق در گیلان متوجه این قلعه شد و در یادداشت های خود موقعیت این بنا را به ثبت رساند. او درباره قلعه رودخان می نویسد: «دژی است بر بالای کوهی در قسمت علیای رودخانه ای به همین نام، بام آن سنگی است و طرفین ورودی دارای دو برج دفاعی مستحکم است و بر کتیبه سردر ورودی آن حک شده است که این قلعه برای نخستین بار در سال ۹۱۸ تا ۹۲۱ هـ.ق برای سلطان حسام الدین امیردباج بن امیر علاءالدین اسحق تجدید بنا شده است.»


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:, | 18:9 | نویسنده : مهدیزاده |

چَرخ‌ریسَک‌ها (کلکاپیس) پرندگانی هستند ریزجثه و ظریف به وزن تقریبی یازده گرم، درخت‌زی، بالارو، اکروبات، شاد، زیبا و فوق العاده فعال و پرجنب‌وجوش است و صدای بسیار زیبایی دارد.

بال هایش کوتاه و قلبش بزرگ و قوی است. از حشرات تغذیه می کند؛ طعمه را میان پنجه های پا گرفته، با فشار آوردن روی شاخه له کرده و می خورد. در میان پرندگان نغمه خوان از همه پرانرژی تر و در مقابل گرسنگی از همه کم طاقت تر است، بطوریکه بیش از ۲۴ ساعت نمیتواند گرسنه بماند؛ از این رو تلفات این پرنده در فصل زمستان قابل ملاحضه است.

در سوراخ تنه درخت آشیانه می سازد. اگر حفره درختی پیدا نکند، در سوراخ زمین، جعبه پست منازل و حتی در قوطی کنسرو خالی هم تخم می گذارد. در سال دو بار و در هر دفعه بین ۶ تا ۱۲ و گهگاه بیشتر تخمگذاری میکند.

دهقانان گیلان  کولکاپیس یا یاکولکافیس را زاده بلبل می دانند و عقیده دارند بلبل ماده هفت عدد تخم می گذارد که از میان تخم ها تنها یکی بلبل و بقیه کولکاپیس به دنیا می آیند.
این پرنده در شمال ایران نیز به وفور یافت می شود ودارای گونه های مختلفی میباشد.



برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 25 بهمن 1393برچسب:, | 21:21 | نویسنده : مهدیزاده |

در این پست میخوام اموزش تهیه کمج کباب رو براتون قرار بدم امیدوارم خوشتون بیاداین غذارا میتوانید در مهمانی هایتان استفاده کنید

آماده سازی : 15 دقیقه
پخت : 30دقیقه

 
مواد لازم جهت تهیه کمج کباب برای 5نفر:

گوشت گوساله  کبابی    400     گرم 
گردو 150     گرم
سبزی معطر 1     لیوان 
 رب انار   3     قاشق غذا خوری 
رب گوجه فرنگی 1     قاشق غذا خوری 
پیاز خام و رنده شده  1     عدد  
نمک و فلفل به میزان لازم

 
طرز تهیه گمج کباب:
در گمج (ظرف غذای گیلانی )گوشت کبابی با نمک فلفل پیاز وسبزی خام وگردوطعم دارش میکنیم.

معمولا ازشب قبل رب انار ورب گوجه باکمی اب سرد مخلوط میکنم به مواد گوشتی اضافه میکنم.

با شعله کم میگذاریم بپزد هر از گاهی به آن کمی اب سرد اضافه میکنیم تا گردو به روغن بی افتد .


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 20 بهمن 1393برچسب:, | 17:44 | نویسنده : مهدیزاده |















بفرمایید چایی داغ ودبش

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 20 بهمن 1393برچسب:, | 16:34 | نویسنده : مهدیزاده |


   جناب آقای علیرضا مهدیزاده تاسنده

خبر درگذشت مرحومه فاطمه مهدیزاده تاسنده خواهر گرامی و عزیزشما چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور می‌نشیند
ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چاره‌ای جز تسلیم و رضا نیست واز خداوند متعال برای آن مرحومه رحمت وغفران وبرای شما طول عمر مسئلت دارم.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 20 بهمن 1393برچسب:, | 15:49 | نویسنده : مهدیزاده |

31836

صوبه عیده فریدون پور رضا
31847     گل ناز  فریدون پور رضا
31828 نوبهاره گیلان ناصر مسعودی
31829   می گیلان فریدون پور رضا
31830  من عاشق بهارم ناصر مسعودی


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 19 بهمن 1393برچسب:, | 12:43 | نویسنده : مهدیزاده |

این روزها که بیشتر مردم در کنار سیم کارت دائمی همراه اول خودشان ، یک سیم کارت ایرانسل هم دارند و یا به دلیل امکانات خوبی که شرکت ایرانسل در خدمت مشتریان خود می گذارد دیگر زیاد سیم کارت دائمی همراه اول مورد استفاده قرار نمی گیرد وسیم کارت ایرانسل به عنوان سیم کارت ثابت محسوب می شود .

در این حال بیشتر از اینکه بخوام اسم این پست را یک پیشنهاد بگذارم میتونم بگم یک خواهش از شهروندان گیلانی دارم نه اینکه فقط دغدغه ی فکری من به عنوان یک گیلانی باشد بلکه می دانم این مسئله ی مهم ، ذهن دوستداران فرهنگ گیلان را به خود مشغول کرده است و حال آنکه ما می توانیم با استفاده از خدمات شرکت ایرانسل که فرصتی برای ما گیلانی ها محسوب می شود زبان غنی خود را حفظ کنیم و برای از بین بردن باورهای ناپسند در مورد زبان گیلکی و ترویج فرهنگ اصیل خود که به راستی میراث گذشتگان مان می باشد قدمی هرچند کوچک برداریم و آهنگ های گیلکی زیر را به عنوان آهنگ پیشواز ایرانسل خود برگزینیم .

رعنا                                          2211098

می گیلان                                    551863

نوبهار                                        3311049

وطن بهار                                    3311048

نوروز ایران                                3311045 

باران                                         551790

سفر                                           3311047

صوبه عیده                                  551872

اهه بگو (بی کلام)                         551836

باهاره باهاره (رقص تالشی)            551824

مبارک با (رقص تالشی)                 551823

قاسم آبادی (رقص محلی گیلان)         551838

آهنگ مورد نظر خود را با پیام کوتاه به شماره ی 7575 ارسال نمایید در ضمن به صورت رایگان می توان با داشتن فرمول زیر آهنگ قدیمی را با آهنگ جدید مورد نظر خود جایگزین کنید:

# 1*کد جدید * کد قدیمی * 6 * 777 *

از شهروندان گیلانی (گیله مردان و گیله زنان) خواهشمندم که با این کار، در راه ارتقای اصالت غنی خود قدمی بردارند .


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 19 بهمن 1393برچسب:, | 12:39 | نویسنده : مهدیزاده |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • اریک صدا