دکتر محمد رضا حکیم زاده در سال 1297 شمسی در لاهیجان به دنیا آمد . تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در لاهیجان و رشت گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد .
اولین کار دولتی خود را پس از فارغ التحصیلی در شهر مشهد آغاز کرد . در آن زمان آسایشگاه جذامیان در مشهد وضع بسیار بدی داشت که دکتر حکیم زاده با زحمات شبانه روزی خود آن را بازسازی کرد . مدتی هم ریاست بهداری لاهیجان را برعهده داشت . علاوه بر وظیفه پزشکی و مسئولیت بهداری در لاهیجان، اولین پرورشگاه و زایشگاه را درآن شهر ایجاد کرد . همچنین خانة پدری خود را وقف آموزش و پرورش نمود تا به دبستان تبدیل شود که هنوز هم به نام دکتر حکیم زاده باقی است . در بسیاری از روستاهای دورافتاده دبستان و درمانگاه ایجاد کرد . صندوق کمک به دانشجویان لاهیجانی که در خارج از لاهیجان تحصیل می كردند به همت او تأسیس شد . بعد از چند سال خدمت در لاهیجان به ریاست بهداری همدان منصوب شد و در آن جا نیز منشأ اثرات نیکو گردید . سپس برای اخذ تخصص به فرانسه رفت و در بازگشت به وطن در سمت مدیر مبارزه با بیماری های واگیردار به خدمت مشغول شد و با تلاش فراوان در ریشه کنی بیماری ها همت گماشت .
بعد از مدتی دکتر حکیم زاده به سمت مدیر کل بهداری گیلان منصوب شد که علاوه بر ایجاد مراکز بهداشتی در نقاط محروم استان، با توجه به مشکلات افراد سالمند و معلولین بی پناه و رها شده در خیابانها، به فکر ایجاد سرپناهی برای این قشر مظلوم افتاد . از این رو با همکاری آیت الله ضیابری و حسین استقامت،که 17 هزار مترمربع زمین را برای این کار خیر و خداپسندانه وقف کرده بود، در منطقه سلیمان داراب رشت، کار ساختمان آسایشگاه را آغاز کرد و سرانجام با زحمات پیگیر و بی وقفه این بزرگ مرد گیلانی آسایشگاه سالمندان رشت در سال 1345 ساخته شد . آوازة این کار بزرگ به تهران و شهرهای دیگر رسید و مسئولین از او خواستند که در شهرهای دیگر نیز آسایشگاههایی ایجاد کند . دکترکه دغدغة خاطرش سرپرستی عاشقانه آسایشگاه رشت بود مدیریت آسایشگاه را به خدمتگزارترین انسان آن دوره، یعنی آرسن میناسیان سپرد و با فراغ بال برای ساختن آسایشگاهی در جنوب تهران ( کهریزک ) آماده شد . با همت و نیک اندیشی دکتر حکیم زاده آسایشگاه کهریزک نیز برای نگهداری سالمندان و معلولین ساخته شد .
دکتر حکیم زاده ، پدر آسایشگاه های ایران ، در سوم آبان 1358 در سن 65 سالگی دیده از جهان فروبست. مردم گیلان خواستند او را در لاهیجان به خاک بسپرند ولی اهالی حق شناس کهریزک وی را در صحن ورودی آسایشگاه به خاک سپردند .
برچسبها:
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک
عليك مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار
و لا جعله الله اخر العهد مني لزيارتكم
السلام علي الحسين (ع) و علي علي بن الحسين (ع)
و علي اولاد الحسين (ع) و علي اصحاب الحسين (ع)
السلام علیک یا ابوالفضل
باز آمد...
باز محرم آمد و اشك هايش براي حسين
باز محرم آمد و ناله هايش براي زينب
باز محرم آمد و دلتنگي هايش براي رقيه
باز محرم آمد و دل شكستگي هايش براي عباس
سلام من به محرم به تشنگی عجیبش
به بوی سیب زمین و غم حسین غریبش
سلام من به محرم به غصه و غم مهدی
به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی
سلام من به محرم به کربلا و جلالش
به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش
سلام من به محرم به حال خسته زینب
به بینهایت داغ دل شکسته زینب
سلام من به محرم به دست و مشک ابوالفضل
به ناامیدی سقا به سوز و اشک ابوالفضل
سلام من به محرم به قد و قامت اکبر
به خشک اذان گوی زیر نیزه و خنجر
سلام من به محرم به دست و بازوی قاسم
به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم
سلام من به محرم به گاهواره اصغر
به اشک خجلت شاه و گلوی پاره اصغر
سلام من به محرم به احترام سکینه
به آن ملیکه که رویش ندیده چشم مدینه
سلام من به محرم به عاشقی زهیرش
به بازگشتن حر خروج ختم به خیرش
سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش
به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش
سلام من به محرم به زنگ محمل زینب
به پاره پاره تن بی سر مقابل رینب
سلام من به محرم به انتظار رقیه
به پای آبله بسته به چشم تار رقیه
سلام من به محرم به شور و حال عیانش
سلام من به حسین و به اشک سینه زنانش
سلام من به محرم به حزن نغمه هایش
به پرچم و به سیاهی به خیمه های عزایش
سلام من به محرم به تشنگی عجیبش
به بوی سیب زمین و غم حسین غریبش
سلام من به محرم به غصه و غم مهدی
به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی
سلام من به محرم به کربلا و جلالش
به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش
سلام من به محرم به حال خسته زینب
به بینهایت داغ دل شکسته زینب
سلام من به محرم به دست و مشک ابوالفضل
به ناامیدی سقا به سوز و اشک ابوالفضل
سلام من به محرم به قد و قامت اکبر
به خشک اذان گوی زیر نیزه و خنجر
سلام من به محرم به دست و بازوی قاسم
به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم
سلام من به محرم به گاهواره اصغر
به اشک خجلت شاه و گلوی پاره اصغر
سلام من به محرم به احترام سکینه
به آن ملیکه که رویش ندیده چشم مدینه
سلام من به محرم به عاشقی زهیرش
به بازگشتن حر خروج ختم به خیرش
سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش
به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش
سلام من به محرم به زنگ محمل زینب
به پاره پاره تن بی سر مقابل رینب
سلام من به محرم به انتظار رقیه
به پای آبله بسته به چشم تار رقیه
سلام من به محرم به شور و حال عیانش
سلام من به حسین و به اشک سینه زنانش
سلام من به محرم به حزن نغمه هایش
به پرچم و به سیاهی به خیمه های عزایش
برچسبها:
سیا کولی گونهای ماهی از خانواده کپورماهیان است که در دریای خزر یافت میشود.
حداکثر طول و وزن در آن به ترتیب ۳۰ سانتیمتر و ۳۶۰ گرم است (میانگین ۱۶٫۵ سانتیمتر و ۶۰ گرم). بدن این ماهی دراز و کشیده و طول آن چهار برابر ارتفاع آن است. سر اندکی مخروطی و تیز است. دهان تحتانی و نیمه هلالی است. دارای دندانهای حلقی یک ردیفی با فرمول ۵-۵ میباشد. باله مخرجی در پشت خط عمود فرضی باله پشتی قرار دارد و بعد از بالههای لگنی نیز کیل وجود دارد که از فلس پوشیده نشدهاست. قاعده باله مخرجی آن بزرگتر از قاعده باله پشتی است.
معمولاً از موجودات کفزی و بیشتر از نرمتنان، کرمها و نوزاد حشرات تغذیه میکند. در هنگام تخمریزی بالهها به رنگ قرمز و لبه آزاد باله پشتی و باله سینهای تیره میشود. همچنین شکم این ماهی به رنگ نارنجی و پشت و پهلوها به رنگ تیره در میآید.
در حوضه جنوبی دریای خزر، مهاجرت این ماهی در فصل بهار صورت میگیرد. معمولاً زمستان را در دریا سپری میکند و در اواخر اسفند و یا اوایل فروردین، به آبهای کرانهای و سپس به رودخانهها وارد میشود. تعداد تخمها در این ماهی ۱۰۰٬۰۰۰ تا ۳۰۰٬۰۰۰ عدد است.
ماهی سیاه کولی دارای پنج ناد جغرافیایی میباشد که عدهای به صورت ساکن در قسمت سفلی رودخانهها و دریاچهها و عده ای به صورت مهاجر در آبهای لب شور دیده می شوند. زمان تخمریزی بر حسب دمای آب ماههای اردیبهشت تا تیر است. محل تخمریزی در ناحیهای از رودخانه است که از گیاهان آبزی پوشیده شده است. تخمریزی معمولاً در شب و توام با سرو صدا بوده و به دفعات بر روی سنگ وگیاهان آبزی صورت میگیرد. دوره انکوباسیون تخمها بر حسب دمای آب از 5/2-10 روز می باشد. لاروها فاقد اندام چسبناک بوده و تا اتمام مواد غذایی موجود در کیسه زرده خود را میان سنگها مخفی میکنند.
برچسبها:
دیله به دیل، کویه رایه
وفا نیافته، روسوایه
هچین تره فدا نوکون
فدای بی وفا نوکون
وفا به باد بده مره
زمانه یاد بده مره
که هر کی بینوا تره
محبت آشنا تره
..............
برگردان فارسی
...............
دل به دل کجا راه داره
وفا ندیده رسوا میشه
بیخودی خودتو فدانکن
فدای بی وفایی نکن
وفاداری منو به باد داد
اینو زمونه یادم داد
که هرکسی ساده تر و( بی آلایش تره)
محبت وعشق رو بیشتر میشناسه
برچسبها:
نیمه اول سال تمام شد و وارد نیمه دوم سال شدیم....طبیعت سبز گیلان هم کم کم جامه سبز خودش رو در میاره و جامه زرد به تن می کنه...فصل پاییز رو خیلی ها دوست دارند مخصوصا پاییز گیلان رو. شاعر در وصف پاییز میگه:
پاییز را دوست دارم به خاطر غریب و بی صدا آمدنش
رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
خش خش گوش نواز برگ هایش
صدای نم نم باران های عاشقانه اش
پاییز را دوست دارم به خاطر رفتنش
خیس شدن زیر بارانش !!!
انصافا وقتی که تو گیلان باشی می تونی پاییز رو با تک تک ِ این جملات، با تمام وجودت احساس کنی....
اینهم تصاویری از نیمه اول ِ سال ِ گیلان ِ همیشه زیبا که با خیلی هاشون باید کم کم خداحافظی کنیم...دیدن این تصاویر خالی از لطف نیست...
برچسبها:
جشن انار یکی از مهمترین مراسم محلی روستای انبوه است. این جشن، در طلوع صبح روز جمعه (یکی از روزهای ۲۰ الی ۲۵ مهر) هر سال، با ندای «یا الله» پاکار کرپی ـ شخصی که به مدت یک سال از طرف باغداران، برای نگهبانی از باغات انار انتخاب شده است ـ برگزار میشود.
در این روز، تمام مردم روستا (حتی کسانی که بیرون از روستا زندگی می کنند) برای کمک و چیدن انار به روستا می آیند و با وسیله نقلیه به سمت باغات انار حرکت می کنند. انجام این مراسم تا غروب طول می کشد.
دسترسی اول : بهترین و آسانترین راه برای گردشگران از شهر قزوین می باشد که از جنب صدا و سیمای قزوین یا همان دانشگاه بین اللملی قزوین مستقیم به سمت بالا (آسماعیل اباد) آمده و روستاهای زیبایی را هم در مسیرش خواهد داشت که اولی آن: الولک و … مسافت روستای انبوه تا شهر قزوین ۷۵ کیلومتر است. که ۵۵ کیلومتر آسفالت و ۲۰ کیلومتر هم خاکی دارد.
دسترسی دوم : این روستا از طریق شهرهای رودبار و لوشان – معدن سنگرود – جیرنده – ویه و ناوه و تا گردنه نواخان هم جاده آسفالت و بقیه حدود ۱۰ کیلومتر خاکی است.
برچسبها:
آثار مکشوفه ازنواحی باستانی رستم آباد رودبار، وجود پای افزار را همزمان با دیگر یافته ها نشان می دهد و این نشان دهنده توجه مردمان این خطه به صنعت چکمه دوزی است.
در گذشته در این کار از چرم استفاده می شد اما بعدها از لاستیک که مقاوم در برابر رطوبت نیز می باشد استفاده شد و اکنون نیز مورد استفاده است.
ماهیگیران ازلباسی به نام فوکا استفاده می کنند. این پوشش سرهمی ( کفش و شلوار و پیراهن ) ،ازجنس لاستیک تویی خودروهای سنگین است. – چکمه : مردان روستایی هنگام کاردر مزارع یا رفتن به جنگل ،در پاییز و زمستان چکمه پلاستیکی می پوشیدند این چکمه ها ضد آب هستند. سنگ انداز که از لاستیک دوچرخه برای شکار پرندگان کوچک در فصل زمستان استفاده می شد. رزین چموش که بعد از ،از رونق افتادن چموش چرمی به بازار آمد و ...
صنعتی شدن چکمه باعث زوال چکمه سنتی شد گرچه امروزه خیلی از کشاورزان بدلیل ارزانی و دردسترس بودن از چکمه صنعتی استفاده می کنند اما هنوز هم چکمه سنتی جایگاه خودش را دارد و بدلیل کیفیت بیشتر مورد استفاده صیادان قرار می گیرد.
برچسبها:
تونگی : پارچ (به پارچ گلی گفته می شد)
تومون : پیژامه
تی تی : شکوفه
گومار: درهم پیچیده
گوگوز: شیر خشک
گ َچ : معلول از قسمت تحتانی (انحراف پا)
گه ره: گهواره
گمج: ظرفی گلی با دهانه گشاد برای پختن انواع خورشت از آن استفاده می شود
موکابیج: بلال
میلوم : مار(به مارهایی که زیربدنشان قرمز است گفته می شود)
می میکِ ی: پستانک
موشورفه: نوعی ظرف مسی
فِشال: بچلان
فوکون : بریز / قسمتی از خانه های قدیمی
فیفیچ : نوعی غذا که با ماهی درست می کنند/ دور چیزی پیچیدن
کلماچین : تک و توک -کم و زیاد
کُج : صدای بلند
بوک: لب جمع شده
بنه: می شود/ ریشه
لوچ: کسی که انحراف چشم دارد
برچسبها:
رفتن به شکار سنگ ،یاوری برای به جریان در آوردن آب در رودهای کم آب در ایام خشک سالی و کم آبی در گیلان بود .زمانی که بر اثر گرما ، برف کوهستان ها آب می شد ورودهای اصلی کم آب می ماند ، آب به کندی می گذشت یا اسیر چاله های بستر رود می شد و ذخیره ی آب پشت سدهای بومی روبه کاستی می گذشت، روستاییان با هم یاری به شکارسنگ های رود اصلی می رفتند تا اندک آب رودهای کم جریان ویا از جریان افتاده را روان کنند .
به دستور میر آب و خبردهی دستیارش ، آب سوار ،مردان کاری روستای حوضه ی آبخور هر منطقه ، با نواختن بوق ، سحرگاه درکنار رود گرد می آمدند .آنان به سوی بالا دست رودخانه ، به حرکت در می آمدند وسنگ های درشت ، کنده های درختان وهرچیزی را که مانع جریان آب ویا کندی آن شده بود ، از بستر رود به ساحل می افکندند .
آنان چون به چاله های آبگیر (گردابه ) می رسیدند ، سنگ های بزرگ اطراف را در آن می غلتاندند تا سطح آب بالا بیاید .در این گونه حرکت های جمعی ، ایله جار ، هر خانوار شالی کار می بایست حداقل یک تن را با توان کاری لازم می فرستاد .اگر خانواری نمی توانست کسی را راهی کند دستمزد یک کارگر را پیش تر به آب سوار می پرداخت تا او کسی را ببرد .اگر شخصی سهل انگاری می کرد یا عناد می ورزید ومقران سنتی یاوری را زیر پا می نهاد ، نه تنها به او عتاب و بی مهری می کردند ، بلکه به هنگام نوبت آب ، برایش تنبیه هایی در نظر می گرفتند که گردن نهادن به آن ها اجتناب ناپذیر واجباری بود .
برچسبها:
این عکس در حدود 20سال پیش گرفته شده ، همانطور که در این تصویر مشاهده می کنید حتی درب ورودی و پله نیز وجود نداشت .
برچسبها:
برچسبها:
محله پیرسرای رشت واقع در خیابان بیستون از محله های قدیمی شهر رشت است که از قدمت و اعتبار قابل توجهی برخوردار است وجود بازارچه پیرسرا در این محله خود از ویژگی های بارز آن است همچنین تعداد قابل توجهی ازفروشگاه های صنایع دستی قدیمی و خوش نام شهر رشت در این محله قرار دارد که همواره مورد توجه اهالی شهر رشت بوده اند.
برچسبها:
برچسبها:
دیلم تنگَ, دیلم تنگَ, دیلم تنگ
بری کمتر بکَ إم دیلی نَ جنگ
پاییـــزه وا ژَنــی یره دیلی سر
ایته موندی آکَ, بنش چمِ ور
که إشته وینده نه دیلم خَش آبو
دیلی غرصه همه خاکَ پَش آبو
لاله دنیا کو از تنخایی ترسم
بوا تا کی ترا بی را دییَسم
زونی لوکی مینه کو سَس دَمَرده؟
غم و غرصه چمه جانش ویجَرده؟
هَده غرصه هَرم خَوَر نداری
ژنی ریشه, ته که تَوَر نداری
از أ روزی که دیلی ته آوینده
چمه إم چم سیره خواوش نوینده
أسرگ دا وقتی إم چمی کو واره
شو و روز دِ مرا فرقی نداره
بی إشته سینه خا آتش بیگره
خا إشته پا ریه با کَش بیگره
یواشی نه دور آبن خاصه یارم
تِلی دومله دییَس که خون ویوارم
برگردان فارسی
دلم تنگ است ،دلم تنگ است ، دلم تنگ
بیا و با این دلم کمتر بجنگ
باد پاییزی میزند بر رو دلم
بیا و کمی استراحت کن و در کنارم بنشین
که از دیدنت دلم شاد می شود
غم و غصه های دلم خاکستر می شود
تو این دنیای خاموش من از تنهایی میترسم
بگو تا به کی باید در انتظارت بنشینم
میدانی در گلویم حرف هایم مرده اند؟
میدانی غم و غصه ها وجودم را آزار میدهند؟
اینقدر غصه میخورم ولی تو خبر نداری
می خواهی ریشه ام را قطع کنی ولی تو که تبر نداری
اشک هایم وقتی از چشمانتم سرازیر میشود
شب و روز دیگر برایم فرقی نمی کند
بدون تو دلم میخواهد آتش بگیرد
یار و نگار عزیزم تو به آرامی از من دور میشوی
نگاهی به پشت سرت بینداز که دارم برایت خون گریه میکنم
برچسبها:
اینکه بادام زمینی پر از انرژی و کالری است شکی در آن نیست، اینکه بازار تولید و خرید و فروش عمده آن در انحصار آستانه اشرفیه است شکی در آن نیست، اینکه اقتصاد تعداد بسیاری از خانواده های این شهرستان وابسته به تولید این محصول است شکی در آن نیست، تنها چیزی که می توان در آن شک کرد اینکه بسیاری از مردمی که تولید کننده بادام زمینی اند و حتی آنهایی که آنرا به مصرف می رسانند اطلاعی از خواص غذایی و دارویی آن ندارند. پس با هم مروری می کنیم بر این خصوصیات به شرح ذیل:
بادام زمینی:
--------------
غنی از پروتئین است و از نظر غذایی بسیار مهم، تامین کننده ویتامین ها و املاحی که به سختی بدست می آیند. از منابع خوب عنصر روی است که در تقویت سیستم ایمنی نقش دارد.
نرم کننده سینه است و سرفه خشک را برطرف می کند.
شیر را در مادران شیرده زیاد می کند.
به دلیل دارا بودن اسید فولیک در پیشگیری از بیماریهای قلبی نیز می تواند مفید باشد.
ملین است و به هضم غذا کمک می کند.
بسیار قوی و برای تقویت قوای دماغی مفید است.
ویتامین هایی که در بادام زمینی وجود دارند سلامت پوست، مو و ماهیچه ها را تضمین می کنند. پتاسیم موجود در آن آب بدن را تنظیم می کند و متابولیسم بدن را در حد نرمال نگه داشته و از گرفتگی عضلات در حین انجام ورزش های سنگین جلوگیری می کند.
مواد مغذی موجود در 100 گرم بادام زمینی:
564 کالری، 26 گرم پروتئین، 46 گرم چربی، 6 گرم فیبر، 10 میلی گرم ویتامین E، 60 میلی گرم کلسیم، 3 میلی گرم آهن، 4 میلی گرم روی، 3 میکروگرم سلنیوم، 110 میکروگرم فولات.
بادام زمینی بسته به محل کشت آن بین 40 تا 50 درصد روغن دارد که بنام روغن آراشید معروف است. از بادام زمینیهای نا مرغوب یا انواعی که برای بازار خوراکیها مناسب نیستند در تولید روغن بادام زمینی و دانه و علوفه دامی استفاده میشود.
بادام زمینی کاربردهای متعددی در صنعت دارد. رنگها ، لاک و الکل ، روغنهای روان کننده، چرم لباس ، جلادهندههای لوازم منزل ، حشره کشها و نیترو گلیسیرین از روغن بادام زمینی تهیه میشود. بسیاری از لوازم آرایشی، حاوی روغن بادام زمینی و مشتقات آن میباشند. قسمت پروتینی این روغن در ساخت برخی از فیبرهای نساجی مورد استفاده قرار میگیرد. از پوستههای بادام زمینی در تولید پلاستیک ، تخته دیواری ، سایندهها و سوخت استفاده میگردد. همچنین از آنها در ساخت سلولز که در ابریشم مصنوعی و کاغذ بکار میرود و مواد لعابدار مانند چسب استفاده میشود. قسمتهای فوقانی گیاه بادام زمینی در تهیه علوفه بکار میرود. باقیمانده کیک پروتینی حاصل از پردازش روغن ، به عنوان غذای حیوانات و به عنوان کود کاربرد دارد.
و اضافه کنید به تمامی موارد فوق کاربرد های ذیل را:
سوخته بادام:
---------------
شکر را حرارت داده و مایع غلیظ و قهوه ای حاصل را کف ظرف پهن کرده و خرده های بادام زمینی را بر روی آن می پاشند و نتیجه می شود بادام سوخته.
کره بادام زمینی:
------------------
فرآورده ای که آستانه از داشتن کارخانه اش محروم است. بادام زمینی پوست کنده را با مقداری آب جوشانده سپس با روغن نارگیل در مخلوط کن هم می زنند آنقدر ادامه می دهند تا کره بادام بدست آید
بادام زمینی در شیرینی ها:
-------------------------------
اخیرا" در بسیاری از شیرینی پزی ها از بادام زمینی به عنوان مکمل استفاده می شود. خصوصا اینکه در تولید گز به جای پسته از بادام زمینی نیز بهره می برند شاید ارزانی بادام نسبت به پسته از دلایل انجام این کار باشد و یا ایجاد تنوع.
باید بدانیم که بادام زمینی یک ماده غذایی قوی و پر انرژی است که استفاده از آن هم برای سلامت تن لازم است و هم اینکه توسعه اقتصاد استان مان را باعث می شود.
برچسبها:
برچسبها:
بوروم چوب سه شاخه یا چهار شاخه بلندی است که روی آن با پارچه های رنگی زیبا پوشانده شده و روی هر شاخه یک میوه مثل سیب قرار می دهند و سپس آن را با آیینه های کوچک، حوله، جوراب و دستمال و نوارهای پارچه ای رنگی مزین می کنند و توسط خویشاوندان عروس و داماد به مجلس عروسی آنها آورده شده و معمولا در قسمت جلویی خانه داماد بعنوان نمادی از برگزاری جشن عروسی نصب می گردد.
(رسم بسیار زیبایی که باعث خوشحالیست که هنوز هم در بعضی مناطق پایبندی به این رسوم زببا ادامه دارد.)برچسبها:
در گذشته پلوی شب مانده را با چند تخم مرغ در تابه سرخ میکردند و به عنوان عصرانه می خوردند.
به پلوی مانده سرده پلا میگویند.کته ی مانده را روستائیان در دستمال میبستند و هنگام رفتن به شهر غذای سفرشان بود .به هنگام کار در مزرعه ،فاصله ی بین صبحانه و ناهار (قلیه ناهار )ان را با مغز گردو ،دسانه باقلا، اشبل و پیاز می خوردند .
کته ی سرد را در گیلان ،به ویژه در روستا به جای نان با پنیر و چای صبحانه می خوردند .کته ی سرد با دوشاب و شیر و شکر نیز از خوراک های محبوب بومی گیلان بود .
در این باره گفته اند : دونفر به هم رسیدند ،یکی پرسید :گول برار ، ای گول برار ،تو اگر شاه شوی چه می خوری ؟
دیگری جواب داد : سرده پلا و پیاز و دوشاب . سپس خود پرسید :تو اگر شاه شوی چه می خوری ؟گفت :من تی پئره دردا خورم، تو که همه چیزهای خوب را خورده ای !
درباره برنج بی نمک نیز می گویند :
سس پچ کدبانوی ،شور پچا مرد وا ! (دختری که بی نمک میپزد کدبانوست ، دختری که پلو را پر نمک و شور بپزد شوهر میخواهد .
ته دیگ ،مورد علاقه ای گیلانیان است . برای شوخی به جوان های مجرد سفارش میشود ته دیگ نخورند ، چون روز عروسی شان باران خواهد بارید .
برچسبها:
آبشار میلاش در موقعیت جغرافیایی N3653 E5012 در استان گیلان واقع است. آبشار سحر انگیز میلاش شاخص ترین، بزرگترین و زیباترین آبشار منطقه رحیم آباد است که در یک کیلومتری غرب روستای میلاش و در مسیر رودخانه میلاش قرارداشته و از کوه بندبن سرچشمه می گیرد ودرارتفاع ۸۰۰ متری از سطح دریا و در۷۰۰ متری غرب رودخانه پلورود قراردارد. روستای میلاش در ۳۰ کیلومتری بخش رحیم آباد و ۴۵ کیلومتری جنوب غربی شهرستان رودسر واقع شده واز روستاهای دهستان اشکور سفلی است. این آبشار به ارتفاع ۲۵ متر، عرض هشت متر و مساحت ۱۵۰ متر است، آب از شیب ۸۵ درجه به پایین بافـشار سرازیر می شود. در تابستان هفت پره آبی دارد و عمق استخر آن تا۷۰ سانتی متر متغیر است. چون آب آن بصورت پلکانی سقوط می کند استخری عمیق پای آن ایجاد نشده است. درجه حرارت آب بین ۱۵ تا ۲۰ درجه سانتیگراد متغیر است و مساحت حوضچه آن ۳۰ متراست، صخره سنگی ایجاد شده در محدوده آبشار ۳۲ متر است. برای دسترسی به این آبشار از شهرستان رودسر به سمت رحیم آباد رودسر حرکت کنید. بعد از عبور از روستای زیار به دیو رود خواهید رسید. بعد از حدود 2 ساعت کوهپیمایی و عبور از باغهای فندق به آبشار میلاش می رسید.
برچسبها:
در جلگه غرب گیلان
طب سنتی
- برای درمان شکستگی زردة تخممرغ را با مقداری زردچوبه روی پارچه میگذاشتند و با آن محل شکستگی یا استخوان ضرب دیده را میبستند. سپس با دو چوب صاف استخوان شکسته را آتل میگرفتند.
- برای درمان شکستگی پهن اسب را با خاکستر زغال روی محل شکستی گذاشته و با پارچهای میبستند.
- برای درمان شکستگی، زردة تخممرغ و آرد گندم را به هم میزنند و روی نقطة آسیب دیده میبستند.
- برای اینکه کودک راحت بخوابد، گیاه گندهواش را داخل پارچهای ریخته و روی چراغ میگذاشتند تا خوب خشک شود، سپس به کودک میخوراندند.
- برای درمان دردگوش، سیاه دانه را میکوبیدند و داخل گوش میریختند.
- برای درمان سردرد، ویکس یا نفت را روی پیشانی میمالیدند.
- برای درد چشم، تفاله چای را بعد از دم آمدن، در پارچهای میگذاشتند و میفشردند تا آب آن گرفته شود و روی چشم قرار میدادند.
در جلگه شرق گیلان
طب سنتی
از بیماریهای مسری که در گذشته وجود داشت و اکثرا کشنده بود می توان سل، اُله/Oleh / (آ بله)، برزخوعه/Barzexoeh / (سیاه سرفه)، سرخجه، گرم ناخوشی، طاعون و وبا را نام برد.
-بیماریهای رایج در آن زمان را توسط گیاهان دارویی، درمان می کردند. مثلا گل گاو زبان برای درمان سرماخوردگی و عفونتهای ناشی ازآن مصرف فراوانی داشت و معتقد بودند که ریه را صاف می کند. برای سرما خوردگی دارچین را درچای می ریختند.عرق کوت کوته/Cut cute / (خا لواش/xalvaš/). کوت کوته بصورت خودرو در حیاط خانه و حیاط مسجد وجود داشت.
در گذشته برای درمان بیماریها از گیاهان دارویی استفاده می کردند به عنوان مثال ازنعناع برای درمان دل پیچه استفاده می کردند.
- مصرف گرزنه /Garzane/ رابرای قلب مفید می دانستند.
- ازترکیب خنش / /xanešگیاهی شبیه به نعناع، بارجه /Barje/ و کلم دارو با شیرمادربرای درمان شکم درد کودک استفاده می کردند.
ریحان را جلوی خانه می کاشتند تا پشه به داخل خانه نیاید.
- برای درمان سینه پهلو مدفوع مرغ را داغ کرده و در پارچه ای می ریختند و روی سینه شخص بیمار می گذاشتند.
- گزنه را برای قلب و ناراحتی های قلبی مفید می دانستند و قاطی سبزی خورشتی می کردند و می خوردند .
- از دک کردة گیاه صنعا نیز برای سفتی شکم استفاده می کردند.
- اگر گلوی کسی استخوان ماهی گیر میکرد دست در حلق او فرو برده و با انگشت اشاره استخوان را از گلوی او بیرون می آوردند و به این عمل خاش گیران می گفتند.
در آستانه
طب سنتی
از بیماریهای قدیمی روستای فوشازده که حتی باعث مرگ و میر هم می شدند میتوان به سل، طاعون، سینه پهلو، زردی و... اشاره کرد.
روستائیان این منطقه برای درمان برخی بیماریها از روشهای محلی خودشان استفاده می کردند . مثلاً برای درمان زردی به فرد بیمار دوغ میدادند و در صورت عدم درمان با تیغ لبه گوش بیمار را می بریدند تا کمی خون بیرون بریزد.
- ریحان را جلوی خانه می کاشتند تا پشه به داخل خانه نیاید.
- گزنه را برای قلب و ناراحتی های قلبی مفید می دانستند و قاطی سبزی خورشتی می کردند و می خوردند.
- گل گاو زبان برای درمان سرماخوردگی و عفونتهای ناشی از آن مصرف فراوانی داشت و معتقد بودند که ریه را صاف می کند. برای سرما خوردگی دارچین را درچای می ریختند. عرق کوت کوته/coot coote / (خا لواش /khalvaš /)[1].
- اگردر گلوی کسی استخوان ماهی گیر می کرد، فردی ماهر که کارش درمان اینگونه موارد بود، دست در حلق شخص بیمار فرو برده و با انگشت اشاره استخوان را از گلوی او بیرون می آوردند که به این عمل خاش گیران می گفتند.
در رودبنه
طب سنتی
از بیماریهای مسری که در گذشته وجود داشت و اکثرا کشنده بود می توان سل، اُله/Ole / (آ بله)، برزخوعه/Barzexoe / (سیاه سرفه)، سرخجه، گرم ناخوشی، طاعون و وبا را نام برد.
-بیماریهای رایج در آن زمان را توسط گیاهان دارویی، درمان می کردند. عرق کوت کوتو /Koot Kootoo/ (خالواش)، نعنا، گزنه یا گرزنه، خنش(Khanesh) (گیاهی شبیه به نعناع)، بارجه /Barje/ و کلم نمونه هایی از دازوهای گیاهی هستند.
- مثلا گل گاو زبان برای درمان سرماخوردگی و عفونتهای ناشی ازآن مصرف فراوانی داشت و معتقد بودند که ریه را صاف می کند.
- برای سرما خوردگی دارچین را درچای می ریختند.
- عرق کوت کوته/Cut cute / (خا لواش/xalvaš/). کوت کوته بصورت خودرو در حیاط خانه و حیاط مسجد وجود داشت.
- ازنعناع برای درمان دل پیچه استفاده می کردند.
- ازترکیب خنش / /xanešگیاهی شبیه به نعناع، بارجه /Barje/ و کلم دارو با شیرمادربرای درمان شکم درد کودک استفاده می کردند.
- ریحان را جلوی خانه می کاشتند تا پشه به داخل خانه نیاید.
- برای دل درد بچه ترکیبی از شیر مادر، خنش، بارجه و کلم دارو استفاده می گردید، که بسیارسریع رفع کسالت می نمود.
- گیاه گزنه /Garzane/ را خشک و آن را با ماست مخلوط می کردند و معتقد بودند که برای چربی خون و قلب مفید است. از جمله بیماریهای کشنده در آن زمان می توان به سرخک و بی وقتی یا دیر وقتی (کودکان در سنین پایین سیاه شده و تب می کردند و به دلایل نا معلومی تلف شده و از بین می رفتند) اشاره نمود.
در جلگه مرکزی گیلان
درمان سنتی
در قدیم بیماریهای رایج در این منطقه سل، وبا، جرف (جرب)[2]، حصبه (ورزاخوس= varzâ xus) بود که برای درمان آنها بیشتر از داروهای گیاهی که افراد در خانه درست میکردند استفاده
میشد مثلاً:
- برای درمان زخم، برگ درخت توسا (توسکا) را میچیدند و آن را داخل پارچه ای قرار میدادند و یا با دست، له میکردند و روی زخم میگذاشتند.
- برای درمان درد معده، گیاه گل گاوزبان را میجوشاندند و میخوردند و برای سرماخوردگی از جوشانده گیاه "سیاهپروشان[3]" استفاده میشد.
- برای درمان دل درد بچه به او گندهواش (یک نوع علف بدبو) میدادند.
- یکی از بیماریهای دامی قلنج گاو بود که برای رفع آن، چند سیخ را داغ کرده، به پشت گاو
میگذاشتند.
- برای بهبود سریع زخم گیاه پرسیاوشان را از کنار رودخانه میکندند و جوشاندۀ آن را به بیمار میدادند.
- برای بند آمدن خون، زردچوبه را به همراه زغال ساییده، روی زخم میگذاردند.
- اگر نوزادی بی خواب میشد علف گنده واش را بعد از شستشو لای پارچه گذاشته و زیر خاکستر آتش قرار میدادند وقتی پخته میشد جوشاندۀ آن را با نبات داغ به نوزاد میخوراندند.
- برای درمان دل درد افراد بزرگسال به او آب نبات داغ یا جوشاندۀ گل گاو زبان میدادند.
مردم در درمان بیماریها، باورها و اعتقادات خاصّی به گیاهان داشتند به عنوان مثال، برای درمان حصبه، معتقد بودند که باید از روی ریشه یک درخت رد شد و یا برای رفع قلنج انسان میگفتند فرد بیمار باید پشت خود را با تنۀ درخت بخاراند.
-اگر نرمة سر بچه ورم می کرد، معتقد بودند بچه بیماری کوتی کان (خروسک) گرفته و برای درمان آن جلوی سر بچه را تیغ می زدند و نرمة سر را با تیغ برش می دادند تا خون از آن بیرون بریزد. سپس برای بندآمدن خون سیر و نمک را می سابیدند و بر روی پارگی می گذاردند تا بیماری خوب شود.
-وقتی پای کسی ضرب میدید، زردة تخم مرغ را با زردچوبه روی پایش میگذاشتند و با پارچه میبستند.
-برای درمان اسهال، به فرد بیمار تریاک میدادند.
-اگر فردی دچار یبوست میشد گلبرگهای گل سرخ را در ماست می ریختند و به او میدادند.
در روستاهای فومن
طب سنتی
از بیماریهایی که درگذشته در این منطقه رایج بود ، می توان آبله ، طاعون، اسهال واستفراغ ، سل ، گرم خشک وسرخجه را نام برد.
روستائیان برای درمان برخی بیماریها از روشهای محلی خودشان استفاده می کردند .مثلا برای درمان زردی به فرد بیمار دوغ میدادند و در صورت عدم درمان با تیغ لبه گوش بیمار را می بریدند تا کمی خون بیرون بریزد .
- برای درمان سینه پهلو مدفوع مرغ را داغ کرده و در پارچه ای می ریختند و روی سینه شخص بیمار می گذاشتند.
- برای درمان درد چشم چای تازه دم را به چشم می مالیدند.
- برای رفع اسهال فَتَر ( ازگیل ) می خوردند.
- خاکستر آتش را به بچه تازه به دنیا آمده که خیلی بی تابی می کرد با نبات یا قند سفید مخلوط می کردند و به بچه می دادند.
- برای درمان یبوست بچه تازه به دنیا آمده مَروه (گنده واش) را می پختند وآبش را گرفته وبه بچه می دادند تا شکم دردش خوب شود.
- برای رفع سرفه و گرفتگی سینه، دانه به را برای چند ساعت در آب جوش میگذاشتند تا لعاب پس دهد و به فرد میدادند همچنین از جوشاندةَ گیاه گل گاوزبان نیز استفاده میکردند.
- برای درمان گلو درد، فردی که با دستانش موشی را خفه کرده بود، دست خود را روی گلوی فرد بیمار میگذاشت تا خوب شود.
- برای درمان سردرد چای یا تریاک میخوردند.
-برای درمان سرماخوردگی کدو را میپختند و بخار آن باید به صورت بیمار میخورد تا سرماخوردگی برطرف شود.
- برای درمان آبله مرغان دو تا سنگ را خیس میکردند و به هم میمالیدند و آب روی آن را که شیری رنگ میشد به بیمار میدادند.
در بیالوای شفت
درمان های سنتی و بومی
در گذشته بیماریهای کشنده ای که در این منطقه شیوع داشت، بیماری های وبا، حصبه، سیاه سرفه و... بود. مردم منطقه از روشهای مختلفی برای درمان این بیماریها استفاده می نمودند:
-در گذشته اگر کسی پایش دچار شکستگی می شد، زرده تخم مرغ را با نمک و آرد ترکیب می کردند و برجایی که شکسته بود می مالیدند. با پارچة سفید جای شکستگی را می بستند و با دو تکه چوب که در دو طرف پا قرار می دادند پا را محکم نگه می داشتند تا محل شکستگی جوش بخورد. اگر شکستگی شدید بود، فرد را پیش کسی که به شکسته بند معروف بود می بردند و او سعی می کرد که استخوانهای در رفته را جا بیندازد. گاهی این کار باعث می شد که پای فرد به طور کامل بشکند و یا از درد زیاد به خود می پیچید و بیهوش می افتاد.
-هنگامی که فردی در حال مرگ بود، کسی را از شهر شفت می آوردند تا برای وی داروی گیاهی بسازد؛ اگر حال وی بدتر می شد از دعانویس می خواستند که برای وی دعا بنویسد.
-اگر جایی از بدن کسی بریده می شد و خون می آمد، برای بند آوردن خون یک تکه گوشت گاو و یا گوسفند را روی محل زخم قرار می دادند و با پارچه می بستند.
-وقتی کسی غش می کرد، روی صورتش آب می ریختند و گیاه بیدمشک را در آب قرار داده، به دست و پای فرد می مالیدند. گاهی دور فردی را که غش کرده بود، خط می کشیدند.
-برای رفع سرماخوردگی از جوشاندة گل گاوزبان یا بخور کدو تنبل استفاده می کردند.
-برای درمان سیاه سرفه (برزه خس) به فرد بیمار، شیر مادیان می دادند.
-برای رفع بیماری سرخچه، آب کرم را بدون اینکه بیمار بفهمد، دم کرده، به وی می دادند.
-برای درمان اسهال از تریاک استفاده می کردند.
-برای رفع سردرد معمولاً روی پیشانی بیمار حجامت می گذاشتند. برای درست کردن حجامت شاخ گاو را سوراخ کرده و روی پیشانی فرد بیمارمی گذاشتند و با دهان آنرا می مکیدند.
-وقتی بچه ای مریض می شد دو نفر بدون اینکه با هم حرفی بزنند (در سکوت مطلق) از چشمه آب می آوردند و آب را روی بچه می ریختند تا بیماری اش برطرف شود. به این آب، آب لال( لالَه آو lâla âv) می گفتند.
-برای پاک کردن بدن از خون کثیف، عمل خون گیری انجام می شد؛ یعنی پارچه ای آغشه به نفت را آتش زده داخل کوزه سفالی (گوله= gula) می انداختند و بر بدن بیمار می گذاشتند تا در اثر سوختن اکسیژن داخل کوزه، گوشت فرد را به داخل کوزه کشیده و خون مردگی ایجاد شود. در این موقع قسمت خون مرده را برش می دادند تا خون بیرون بریزد و گاهی هم آن را به حال خود می گذاشتند تا بعد از مدتی از بین برود.
در سنگر
طب سنتی
در قدیم به دلیل نبود پزشک در محل، مردم به روش سنتی و با استفاده از گیاهان محلی به درمان بیماری اقدام می کردند. به عنوان مثال، برای درمان سردرد انار را می شکستند و آب آن را روی گل می ریختند و گل آغشته به آب انار را به سر می مالیدند و یا با استفاده از سر قوری، روی پیشانی بادکش می گذاستند.
برای درمان قلنج، از روش بادکش استفاد می کردند. بدین صورت که خمیر درست می کردند و بر پشت فرد می گذاشتند و یک تکه پارچه را آتش می زدند و داخل لیوان می انداختند و لیوان را روی خمیر می گذاشتند و بعد از چند لحظه لیوان را بر می داشتند.
برای دل درد از جوشاندة نعنا استفاده می شد. گاهی هم نبات را با گرمالت (فلفل) و زدچوبه جوش می دادند و می خوردند.
برای درمان سرفه دانه به را چند ساعتی در آبجوش می گذاشتند و هنگامی که لعاب پس می داد، می خوردند
در خلیفه آبادِ تالش
دانش بومی و درمانهای سنتی و بومی
در قدیم خانوادههای روستایی برای درمان بیماریها، از داروهای گیاهی بهره میبردند. اگر فردی از اعضای خانواده در بستر بیماری قرار میگرفت، مادر خانواده یا برخی بزرگان متبحر روستا با استفاده از داروهای گیاهی فرد بیمار خانواده را معالجه و پرستاری میکرد. زن روستایی در زمانی که به ییلاق میرفت داروهای گیاهی را از باغهای ییلاقی تهیه و خشک میکرد و در زمان بیماری مورد استفاده قرار میداد. زمان گذشته در روستا پزشک وجود نداشت و فقط برخی نقاط شهری دارای پزشک بود. به همین دلیل افراد روستا به ندرت نزد پزشک میرفتند و اگر احیاناً بیمار با داروهای گیاهی مرسوم روستا درمان نمیشد و یا بیماریاش خطرناک بود او را سوار بر اسب کرده و نزد پزشک به شهر میبردند.
- برای درمان سرماخوردگی و چرک سینه از جوشاندۀ گل گاوزبان استفاده می کردند.
- اگر کسی سرخک می گرفت، چند روز لباس قرمز به تنش می کردند و نمی گذاشتند کسی او را ببیند و سه تخم مرغ را تویآب گذاشته بالای سرش قرار می دادند تا اگر کسی وی را چشم کرد، تخم مرغ بترکد و چشم زدگی برطرف شود.
- بخورکدو تنبل برای رفع سرماخوردگی ونبات داغ برای درمان شکم درد.
- دم کرده دانه به برای رفع سرفه.
-اگر جایی از بدن کسی بریده می شد و خون می آمد، برای بند آوردن خون یک تکه گوشت گاو و یا گوسفند را روی محل زخم قرار میدادند و با پارچه میبستند.
- برای تسکین درد شکم از آب داغ و نبات استفاده میکردند.
-برای درمان تب شدید از جوشاندة پوست یا برگ پرتقال استفاده میکردند.
-برای درمان اسهال از تریاک استفاده میکردند.
-برای رفع سردرد شدید روی پیشانی بیمار مخلوطی از خاکستر چوب و تخم مرغ میگذاشتند.
در شالمای شفت
دانش بومی و فرهنگ عامیانه
درمانهای سنتی و بومی
در زمانهای قدیم بیماریهای کشندۀ این منطقه وبا، حصبه، سیاه سرفه و... بود. مردم منطقه از روشهای مختلفی برای درمان این بیماریها استفاده میکردند:
- برای بند آوردن خون، یک تکه گوشت گاو و یا گوسفند را روی محل زخم قرار میدادند و با پارچه میبستند.
- هنگامی که بچهای دچار دل درد میشد، ریشه گیاه آقطی "شوندšund" را میجوشاندند و به بچه میدادند و یا خاکستر هیزم را با شیر غلیظ مخلوط کرده، به بچه میخوراندند. گاهی به بچه دم کردة ریشة گُل "میشین" را میدادند.
- برای رفع بیماری سرخچه، آب کرم را بدون اینکه بیمار بفهمد، دم کرده، به وی میدادند.
- برای درمان اسهال از تریاک استفاده میکردند.
- برای تسکین درد شکم از آب داغ و نبات استفاده میکردند.
- دم کردة دانه میوة به را برای رفع سرفه مناسب میدانستند.
- برای درمان تب شدید از جوشاندة پوست یا برگ پرتقال استفاده میکردند.
- وقتی کسی غش میکرد، روی صورتش آب میریختند و گیاه بیدمشک را در آب قرار داده، به دست و پای فرد میمالیدند. گاهی دور فرد غش کرده، خط میکشیدند.
- برای رفع سرماخوردگی از جوشاندة گل گاوزبان یا بخور کدو تنبل استفاده میکردند.
- برای درمان سیاه سرفه (برزه خس) به فرد بیمار، شیر مادیان میدادند.
- برای رفع سردرد معمولاً روی پیشانی بیمار حجامت میگذاشتند. برای درست کردن حجامت شاخ گاو را سوراخ کرده، روی پیشانی بیمار میگذاشتند و با دهان آن را میمکیدند.
- برخی افراد نیز برای رفع بیماری به دعانویس مراجعه می کردند. دعا نویس کاغذهایی مینوشت و به آنان میداد. یکی از این کاغذها را در آب حل میکردند و به مریض میدادند تا بخورد، کاغذ دیگر را روی گردن یا بازوی او میبستند، کاغذ سوم را میسوزاندند و دود آن را به بیمار میدادند تا بیماری وی رفع شود.
[1] کوت کوته بصورت خودرو در حیاط خانه و حیاط مساجد وجود داشت.
[2] در این بیماری بدن فرد بیمار دانه میزد که با خارش همراه است
[3]گیاه پرسیاوشان
برچسبها:
لطفا" نظر یادتون نره
برچسبها:
سیروس گرجستانی بازیگر توانایی است که در سالهای اخیر در نقشهای طنز توانست به خوبی با بینندگان تلویزیون ارتباط برقرار کند.
وی اصلیت گیلانی دارد و در سال 1323 در شهر بندرانزلی به دنیا آمد.
اول دبستانش را در رشت گذراند 8، 9 ساله بود که به همراه خانواده به تهران کوچ کردند و در محله ناصر خسرو و کوچه مروی رشد و نمو کرد، او هنوز هم که در دهه شصت زندگیاش است، دلش برای شمال کشور تنگ میشود، میگوید: (اگر هنرپیشه نبودم، قطعا حالا در شمال زندگی میکردم، صفا و پاکی که در آنجا وجود دارد مثالزدنی است.)
نام خانوادگی : هاشمی قرمزی
تاریخ تولد : ۱۳۲۵
محل تود : لنگرود
ملیت : ایران
مدرک تحصیلی : فارغ التحصیل هنرهای نمایشی
همسر گلاب آدینه ٬ بردار ناصر هاشمی ٬ پدر نورا هاشمی ٬ بردار شوهر سیما تیر انداز
فارغ التحصیل رشته هنرهای نمایشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۲.
فعالیت در تئاتر به عنوان بازیگر به همراه داریوش فرهنگ در سال ۱۳۴۸.
مهدی هاشمی بازیگر موفق دهه شصت و نیمه اول دهه هفتاد سینمای ایران , اولین بازی سینمایی اش را در فیلم زنده باد ساخته خسرو سینایی تجربه کرد. اما بازی او در مجموعه تلویزیونی سلطان و شبان بود که نامش را سر زبانها انداخت و او را به شهرت رساند. نقش آفرینی مهدی هاشمی در ملودرام بگذار زندگی کنم میلیونها نفر را در شهرستان به سینماها فرستاد و بازی اش در فیلم دو فیلم با یک بلیط سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول جشنواره نهم فیلم فجر را برای او به ارمغان آورد.
برچسبها:
خـــــورمه پیتزا ، هــاطـــــو تـــا خرخره
گیلانـِــه ، خــوررم خوراکا نــــوخـــــورم
خاکـــه عالَـــــم ، مِــه سره مییان دره
بـــاقلا قـــاتـــوقــا دِنَـــــم ، رم کنــــمه
مِـــــه سرا فوکوفت مِــــه مـاره ، کتره
جــــه آغوز قــاتوق ، فـــــــراری بُبَسم
تا چاکود مِــــــه مـــار ، بکشام ئیجگره
مــــیرزا قاسمی بیـدام ، تورشا وَسم
مِـــــه مـارا بوگوفتمه : چــــی خبره ؟
ایزه یاد بیگیر ، غــــــذایـــانِــــــه جـدید
کُئنه غــــــذا ، دیـل و دومـاغـــا بَـــــره
ماره دس غـــــذا ، نوخوردمــــــه مــرَه
زخمــــــه مـــاده ای بیگیفــته، نَخبـره
تـورش و شیرین دِ مرَه حــرام ببوست
کا خوشی فی وه جه مِه دوماغ پَره !
...........................................................................
واگردان فارسی :
نمی خورم کولی(ماهی کوچک) شور و غذای ترش تره
پیتزا می خورم همینجور تا خرخره
غذاهای خرّم گیلانی را نمی خورم
خاک عالم برسرم ریخته شده است
خورشت باقلی را که می بینم رم می کنم
مادرم کفگیر را بر سرم کوبید
از خورشت فسنجان هم فراری شده ام
تا مادرم درست کرد ، فریاد کشیدم
میرزا قاسمی را که دیدم ترشرو شدم
به مادرم گفتم : چه خبر است ؟
قدری درست کردن غذاهای جدید را یادبگیر
غذاهای قدیمی آدم را از دل و دماغ می اندازد
غذای دست پخت مادر را نخوردم ، مرا
ناگهان زخم معده ای گرفت
دیگر ترش و شیرین بر من حرام شده است
خوشی دارد از لبه های بینی ام پائین می ریزد !
برچسبها:
لطفا نظرات خود را در رابطه با این مطلب برای ما ارسال کنید
برچسبها:
برچسبها: